۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

حسین رضازاده

شاید حسین رضا زاده دیگر ارزش حتی نوشتن چند سطر در یک وبلاگ بدون خواننده را نداشته باشد. اما می نویسم برای آنانیکه ممکن است روزی قهرمانی جهانی شوند تا وجدان خود را به هیچ سیاستمداری، چه قابل و چه ناقابل، نفروشند. حمایت حسین رضازاده از کسانیکه آزادی مردم ایران را در قفس کرده اند و ایرانیان را تحت خودمکامگی خود به سیه روزی کشانده اند، مرا سخت متحیر کرده است.

حسین رضا زاده، مگر تو نمیتوانی ببینی که با آزادیخواهان این وطن چه می کنند؟ مگر نمی توانی صدای نعره رادمردان و شیر زنان هموطنت را زیر شکنجه های وحشتناک این دژخیمان بشنوی؟ مگر نمی توانی بدبختی و فلاکت مردمت را در کوچه و بازار حس کنی؟ مگر تو تاریخ نخوانده ای؟ مگر پدربزرگت از دلیری ترک ایرانیان خطه آذربایجان در برابر ستمکاران، قصه ها برایت نگفته است؟

چگونه تو که در زیر سنگین ترین وزنه ها کمر خم نمی کردی، کنون در برابر این نامرد ها و ناکس های سبک وزن اینچنین تا شده ای؟ در حرکتی یکضرب چگونه توانستی تصویر کسی را بالای سر ببری که چشم مادر وطن از شقاوتش خون است؟ و چگونه توانستی در حرکت دوضرب، رای خودت را برای یک آدمکش خرده پا و ریغویی چون احمدی نژاد به صندوق بیاندازی.
از رفتارت احساس شرم می کنم. آذربایجان از رفتارت احساس شرم می کند. ایران از رفتارت احساس شرم می کند. زور بازویت مرا به یاد زورگویی این دریوزگان انداخت. زور بازویت مرا به یاد انبوه مزدوران انداخت.

قهرمانیت چه زود از یادها رفت.

یادت باشد که ملت ایران به تو 3 چراغ قرمز داده اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر