۱۳۸۸ تیر ۴, پنجشنبه

چرا احمدی نژاد ؟


قبل از پرداختن به ابن موضوع که علی خامنه ای رهبر حکومت اسلامی و نزدیکان وی چرا اصرار به نگاه داشتن محمود احمدی نژاد بر مسند ریاست جمهوری دارند، لازم است تا مقدمه ای در این مورد ذکر کنم. این مقدمه بیشتر اشاره به نحوه روی کار آمدن فردی با مشخصات احمدی نژاد دارد.

این فرض را بایستی در ابتدای بحث قبول کنیم که اکنون علی خامنه ای تبدیل به یک دیکتاتور تمام عیار در کشور ایران شده است. او منتخب مردم نبوده و علی الظاهر انتصاب وی دائمی می نماید. اصولا، دیکتاتور ها همگی دارای یک سری مشخصات ثابت هستند که این مشخصات صرف نظر از منطقه جغرافییایی تحت حکومت آنها، چه آمریکای جنوبی باشد، چه آفریقا و چه خاور میانه ، در همه آنها مشترک است. تمایل شدید به تملک درآوردن تمام اختیارات اجرایی و نظامی کشور، سوء ظن به همه، لباس قداست به تن کردن، ساختن دشمنان فرضی، عقل کل بودن، تمایل به شنیدن فقط اخبار خوش، بیزاری از حقیقت، دوست داشتن کلمه مادام العمرو ترجیح به داشتن زیردستانی ترسو و کم مایه نمونه هایی از این خصوصیات است. همین خصوصیات است که باعث می شود قلمرو تحت حکمفرمایی آنان تبدیل به ویرانه ای گشته که عامه مردم روز به روز نحیف تر ومعدود اطرافیان و نزدیکان وی فربه تر شوند و هرچه بر این فربهی افزوده می شود، چشمان آنان تنگ تر و تنگتر شده تا جاییکه قادر به دیدن ساده ترین و عیان ترین حقایق جامعه خویش نیستند. در این میان به کار گرفتن افراد نادان، تهی از شهامت و متملق است که بزرگترین زیان ها را به مردم و کشور وارد می سازد. اصولا بکار گرفتن افراد فرزانه برای یک دیکتاتور آنهم به مدت طولانی به هیچ روی میسرنبوده و نیست. عمر سیستم های دیکتاتوری ها براساس تجربه جهانی طولانی نبوده و بسته به هوش دیکتاتور و ظرفیت مردم تحت ستم بالاخره رو به اتمام گذاشته است. در زمان معاصر بایستی فرصت طلبی دولتمردان کشور های دیگر از وضعیت کشور استبداد زده را نیز به دو فاکتور قبلی در خصوص عمر دیکتاتوری افزود.


حال نگاهی می اندازیم به داخل قرارگاه علی خامنه ای رهبر حکومت مذهبی ایران. برای درک بهتر موضوع، ابتدا به پشت سر نگاهی انداخته و از 12 سال پیش یعنی هفتمین انتخابات ریاست جمهوری که نقطه مهمی در تاریخ 30 ساله این حکومت است، آغاز می کنیم. انتخاب محمد خاتمی بعنوان پنجمین رئیس جمهور ایران در سال 1376 با 22 میلیون رای که بی سابقه می نمود، موجب برانگیختن تفکری در حلقه رهبری گشت. نتیجه این برانگیختگی فکری را امروز در خیابان های تهران و شهر های بزرگ این کشور می توانیم ببینیم. محمد خاتمی بعنوان عامل جنبش اصلاح طلبی ایران معرفی شد. او شروعی طوفانی داشت که البته بعد از مدتی نه چندان دراز و بعد از بی اثر بودن نسخه اصلاح طلبی برای یک دیکتاتور ، مایوس وار بیشتر وقت خود را معطوف به گفتگوی تمدن ها کرد، که تنها دلیل این شکست، شخصیت خود محمد خاتمی بود. نوع تحصیلات و کم شهامتی وی موجب شد تصمیماتی بگیرد که این جنبش را با سرخوردگی مواجه سازد. اما شور و شوق اولیه ایجاد شده در میان مردم و 22 میلیون برگه رایی که نام وی در آن درج شده بود اعلان جنگی بود به رهبر و سیستم حکومتی وی. در واقع مردم به دیکتاتور وقعی ننهاده بودند و بصورت غیر مستقیم خواهان برچیده شدن بساط رهبری بودند. از اینجا بود که خصوصیات یک دیکتاتور که پیشتر از آنها نام بردیم شروع به غلیان کرده و اطرافیان وی را وادار به اتخاذ راه کاری جهت برون رفت از این وضعیت و استقرار یک سیستم محکم نمود که از تنها ابزار در دست مردم برای ابراز عقیده و اعمال آن یعنی انتخابت ریاست جمهوری، نیز گزندی نبیند. چه نیمه شب هایی که رهبر نظام اسلامی وحشت زده از خواب می پرید .او کابوس خود را که پر بود از اشباحی شبیه به محسن آرمین، حجاریان، برادران خاتمی، تاج زاده، عبداله نوری، ابطحی، رمضان زاده وچند تنی دیگر را فردای آن شب برای نزدیکان خود هراسان وار بازگو می کرد. او می گفت در کابوس می بیند که چگونه تاج و تختش در هجوم این افراد به یغما دارد می رود و سایه هایی از میله های موازی در اطرافش حرکت می کنند. احتمالا او طنابی با حلقه ای در انتها را نیز می دید که جرات باز گو کردن این یکی را دیگر نداشت.

در قرار گاه علی خامنه ای که به بیت رهبری معروف است جلساتی منظم (و بنا به ضرورت خارج از روال عادی) در 2 سطح تشکیل می شود. سطح اول که خود شخص خامنه ای در آن حضور یافته و رئیس جلسه می باشد. این سطح تقریبا دارای اعضاء ثابت که از مهمترین رجل رژیم اسلامی است، تشکیل می شود. هاشمی رفسنجانی مدت هاست که در این جلسات فراخوانده نمی شود. دیدار های وی با رهبر عمدتا بصورت دو نفره می باشد. مهدوی کنی نیز در حال حاضر به این سطح دعوت نمی شود اما در گذشته جزء رجل تاثیر گذار بود. اما در سطح اول اشخاصی همانند علی اکبر ولایتی ، ناطق نوری ، محمد تقی یزدی، رئیس دفتر رهبر یعنی محمدی گلپایگانی و اصغر حجازی جزء اعضای ثابت می باشند. دو نفر آخر وظیفه انتقال تصمیمات از سطح اول را جهت اجرایی کردن و هماهنگی های لازم به سطح دوم بر عهده دارند. محمدی گلپایگانی بیشتر مامور رسیدگی به موضوعاتی مرتبط با شخصیت های مذهبی از جمله مراجع و آیات عظام و از این دست مسائل است درحالیکه اصغر حجازی عمدتا واسطه مسائل امنیتی است. اعضاء غیر ثابت جلسات سطح اول که بنا به مورد خاص و ضرورت حضور پیدا می کنند کسانی هستند نظیر حداد عادل، جواد لاریجانی (برادر رئیس مجلس کنونی)، واعظ طبسی، حسن فیروزآبادی و حسین شریعتمداری . چند وقتی است که یکی از اعضاء خانواده خامنه ای که به احتمال قوی یکی از پسران ارشد او می باشد نیز در این جلسات حضور پیدا می کند. در جلسات سطح اول، سیاست های کلی نظام و موضوعات مهم و حیاتی طرح شده و تصمیمات گرفته می شود. نحوه عملیاتی کردن تصمیمات بعهده اعضاء سطح دوم است که البته پس از تصمیم نهایی جهت هماهنگی، مجددا توسط اصغر حجازی، محمدی گلپایگانی و اخیرا پسر خامنه ای به تایید نهایی فقط رهبر می رسد.
در جلسات سطح دوم اشخاصی چون حسین شریعتمداری، غلامحسین اژه ای، سعید امامی ( در قید حیات نیست)، سعید مرتضوی و همچنین محمدی گلپایگانی ، اصغر حجازی و پسر خامنه ای از اعضا اصلی می باشند. در این جلسات تصمیمات جلسات سطح اول به اعضاء ابلاغ شده و آنان موظف هستند که راهکارهای مناسب را جهت عملیاتی کردن این اهداف، طراحی و پس از تایید رهبری به اجرا درآورند. با یک نگاه ساده به این اشخاص (با توجه به تخصص و سابقه آنان) میتوان استنباط کرد تنها موضوعاتی در این جلسات مطرح می شود که مرتبط به حفظ امنینت نظام، دسیسه چینی جهت هرچه محکم تر کردن پایه های قدرت و از میان برداشتن دشمنان نظام اسلامی که عمدتا در بین خود ایرانیان هستند، باشند. توسعه علمی و صنعتی، شکوفایی اقتصادی، بهره وری و موضوعات فرهنگی شاید فقط من باب مزاح و از برای انبساط خاطر آقایان مطرح شود. موضوعاتی از قبیل شناسایی و حذف فیزیکی مخالفان رژیم، دگر اندیشان و نویسندگان و همچنین موضوع دستیابی به سلاح هسته ای دو مورد مشخصی از دستاورد های این جلسات می باشد.

برگردیم به موضوع احمدی نژاد. طرز تفکر خامنه ای (خصوصیات یک مستبد را به خاطر بیاورید) ، توصیه نزدیکان و تجربه خاتمی او را مصمم ساخت که مقام ریاست جمهوری ایران را در حد یک عامل اجرایی تنزل دهد. با این ترفند هیچ خطری متوجه رهبری مادام العمر وی نبوده ، گناه اشتباهات و افتضاحات رژیم در سطح ملی و بین المللی به گردن رئیس جمهور افتاده و رهبر می تواند بدون مزاحمت و نگرانی در مقامی تکیه زند و آرام بگیرد که دست هیچ شهروند و یا مستنطقی به وی نرسد. در عین حال خامنه ای تفکر دیگری نیز همانند هر دیکتاتوری در ذهن می پروراند و آن واگذاری ولایت و حکومت به یکی از نزدیکان و مقربان درگاه خویش است. این نگرانی در تمام مستبدان وجود دارد که در آخر عمر مبادا گرفتار محاکمه، زندان و یا حتی مجازات های شدید ترشوند. بهمین خاطر انتقال قدرت به یکی از فرزندان، خاطر او را از هر لحاظ آرامش می بخشد. وجود یک رئیس جمهور مخلص راه را هموارتر می سازد.یک رئیس جمهور منفور، مطلوب ترین حالت برای وی است. این نظریه در سطح اول پخته شد و وظیفه پیدا کردن شخصی با مشخصات درخواستی به عهده سطح دوم واگذار گردید.

به نظر اینجانب پیدا کردن احمدی نژاد بزرگترین دستاورد این شورا(سطح دوم) محسوب می شود. این تنها کار درستی بود که اینان تا بحال انجام داده اند. شخصی حقیر اما در عین حال خود بزرگ بین، ساده لوح، فاقد معلومات عمومی و سیاسی، فاقد جاذبه و دارای دافعه قوی، دلقک صفت، دارای تجربه آبدارچی بودن (روضه خوانی و مداحی، شلیک تیر خلاص به اعدام شدگان، جزء تیم حمایت کننده در عملیات ترور مخالفین رژیم)، بدقیافه، و مخلص رهبری و نظام اسلامی بودن و مستعد برای پذیرش هر گونه تقصیر. پیدا کردن و آماده کردن وی پروژه ای بود به درازای هشت سال دوران ریاست جمهوری خاتمی. انتخاب احمدی نژاد در نهمین انتخابات ریاست جمهوری با بحث تقلب درآمیخته بود، چنانکه دو کاندیدای مطرح، هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی شائبه تقلب را همواره مطرح می کردند. بهر حال دوران 4 ساله این مرد حقیر و آنچه گذشت بر ایران و ایرانیان نیازی به گفتن ندارد. اما حفظ این مهره جهت برآورده ساختن اهداف یک دیکتاتور بزرگ الزامی مینمود تا آنجا که بزرگترین تقلب تارخ برای تامین این خواسته بوقوع پیوست.

تصمیم حفظ محمود احمدی نژاد در سطح اول گرفته شد و نحوه اجرای آن به سطح دوم واگذار گردید. اما بر خلاف انتخاب احمدی نژاد که کاری بدون نقص بود، بیرون آوردن وی از صندوق های رای آنقدر مفتضحانه و پر سر و صدا بود که چرت ملت ایران را آنچنان پاره کرد که یکسره ملت، بیخواب شده و در کوچه و خیابان خواهان تجدید انتخابات شدند. در حقیقت 3 سناریو برای حفظ احمدی نژاد مدون شده بود. خطری که احمدی نژاد را تهدید می کرد تنها از جانب موسوی بود. رضایی که خب مانند همیشه بعنوان پرکننده (فیلر) حضور می یافت. مهدی کروبی هم در بهترین حالت بیشتر از 5 میلیون رای نمی آورد و این تنها موسوی بود که خطرناک نشان می داد. رژیم، صلاحیت وی را تنها برای داغ کردن صحنه انتخابات و کشاندن مردم به حوزه ها، تایید کرده بود، نه برای رئیس جمهور شدن. سناریوی اول این بود که احمدی نژاد به شکلی قانونی تعداد رای مورد نیاز را آورده و نیاز به هیچگونه تقلب و توطئه برای رئیس جمهور کردن وی وجود ندارد. احتمال این امر با توجه به وخامت دوران زمامداری وی و نارضایتی بسیاری از مردم و نیروهای سیاسی خودی و غیر خودی بعید به نظر می رسید. سناریوی دوم که نظام روی آن خیلی حساب باز کرده بود، تعداد رای نزدیک بهم موسوی و احمدی نژاد بود. در اینصورت آنها با یک دستکاری کوچک همانند دوره قبل موفق به ابقاء وی می شدند. سناریوی سوم که از نظر رژیم نامحتمل بنظر می رسید، اختلاف فاحش آراء این دو بود که نظام را وادار به کاری می کرد که بالاخره شاهد آن بودیم. حتی آمادگی کم مهره های رژیم (در حقیقت اعضاء سطح دوم) در مقابل وضعیت بوجود آمده و اشتباهات فاحش آنان در تنظیم و ارائه آرای حوزه ها نشان از کم اهمیت بودن سناریوی سوم در نزد توطئه گران می داد. در واقع در ساعت 8 شب روز رای گیری بود که نمایندگان رهبر متوجه اختلاف بزرگ آراء میان موسوی و احمدی نژاد شدند که با شمارش بیشتر آراء دامنه این اختلاف هر لحظه بزرکتر می شد. در این ساعت خبر به رهبری و اعضاء سطح اول رسید، درحالیکه کلیه اعضا هر دو سطح در آماده باش بسر می بردند، بزرگان به شور نشستند و تصمیم به یک توطئه و یا چیزی شبیه به یک کودتا بر علیه تصمیم ملت ایران گرفته شد. نحوه اجرا کودتا به سطح دوم واگذار گردید و به دلیل کمی وقت میزان آراء در همانجا به تصویب اعضا رسید و برای اعلان در اختیار وزارت کشور قرار گرفت. اما کار شمارش واقعی آرا کماکان بعد از ساعت 8 شب در وزارت کشور بدون اطلاع از تصمیم گرفته شده ادامه داشت و تا آنجا که خبر پیروزی میر حسین موسوی با اختلاف بسیار نیز به وی نیز اطلاع داده می شود که در این هنگام دستور رهبری توسط اعضاء جلسه دوم به وزارت کشور جهت اعلان به مردم و رسانه ها واصل می شود.

از فردای آنروز هم که همه با خبر هستید که چه شد. خبر آنچنان مبهوت کننده بود که خیل بازندگان اصلی یعنی ایرانیان به خیابان ها آمده و با شهامتی وصف ناشدنی حق خود را از حاکم زورگو طلب می کردند. اما فقط بایستی بدانیم که حفظ و ابقاء این شخص کوتاه قامت بر کرسی رفیع ریاست جمهوری کشور بزرگی مانند ایران تنها برای ارضاء خواسته های یک دیکتاتور و حفظ منافع او و حلقه یارانش صورت گرفته است.
نمیدانم چه شد که ناخودآگاه به یاد بازی مرگبار رولت روسی افتادم و خوشحالم از اینکه هرچه نگاه می کنم هموطنانم را در میان حریفان این قمار نمی بینم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر