۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

اسلام و سکولاریسم

با گسترش اندیشه های شیعی و رسمی شدن تشیع بعنوان مذهب ایران در عهد صفویه، دخالت متولیان مذهب در امور عمومی و سیاسی ایران نیز وارد مرحله جدیدی شد. این وضعیت آنچنان که در تاریخ ثبت شده است، تا سال 1357 ادامه داشت که وسعت وشدت این دخالت با توجه به شخصیت شخص اول مملکت یعنی شاه، کم و زیاد می گشت. اگرچه تا قبل از انقلاب سال 57 آخوند ها هیچگاه بصورت رسمی عنان قدرت را بصورت تمام و کمال در اختیار نداشتند، اما تاثیر آنان بر سیاستمداران و نحوه اداره کشور ایران در قالب یک همزیستی انگل وار و مسالمت آمیز با شاهان و حتی حکام محلی و خصوصا در مسائل قضایی بسیار بود. سهم بزرگی از احترام عوام به آخوند ها نیز از ترسی ناشی شده است که آنان مجازات های الله را که مقرر بود پس از مرگ ودر دنیای دیگر اعمال شود، در همین دنیا نصیب بندگان الله می کردند. قربانی (میزبان) این همزیستی خودخواسته بین شاه و آخوند کسی نبود جز مردم و فرهنگ ایران. شاه با حمایت رجال بزرگ و کوچک مذهبی، خصوصا تعدادی از آخوند های متنفذ و سرشناس به قدرت خود مشروعیتی الهی می بخشید و ملایان نیز در سایه این قدرت خدایی از مواهب یک زندگی پر از امنیت و احترام برخوردار بوده و در پناه این قدرت، معمولا از محمد بن عبدالله مسلمان تر شده و هر روز قانون و تفسیری جدید به مذهب اسلام از نوع شیعی اضافه می کردند. آخوند هایی نیز بودند که روابطی با دربار نداشتند و زندگی ساده را بر آن ترجیح می دانند. ولی همین دسته نیز هیچگاه در مقابل ظلم موسسه شاه و آخوند لب به اعتراض نگشودند. اگر حرکتی اعتراضی در طول تاریخ در این مورد مشاهده کردید بدانید که تنها با یک استثنا روبرو هستید. این وضعیت تا سال 1357 هجری خورشیدی ادامه داشت تا اینکه با حرکت آزادیخواهانه ملت و در غیاب مردان واقعی سیاست، آخوند ها توانستند بر خاکستر کاخ های پادشاهان دو هزاروپانصد ساله، عمارتی نو بنا کرده و یکسره سیاست ایران را به دیانت تبدیل کنند. پرورده نشده رجال سیاسی به دلیل خفقان و سرکوب اندیشمندان در دوران رضا شاه و پسرش مهمترین دلیل بر یکه تازی آخوندها در صحنه نبرد شاه و ملت در سال 57 بود.همای سعادت تاج مرصع پادشاهی را که اکنون به پارچه ای سیاه یا سفید می ماند، بر سر نایبان امام زمان گذاشت. از این پس مذهب تشیع اثتی عشری همه چیز بود و قوانین اسلام ناب محمدی سر لوحه امور مملکت شد. ترفیع مقام آخوندها از مشاورین شاه به خود شاه فاجعه ای بود برای ملت و سرزمین ایران که عیان بودنش را نیازی به بیان نیست.

تجربه های جهانی دخالت دولت و مذهب در یکدیگر و گاها یکی شدن آنها برای اروپائیان و آمریکایی ها آموزنده بود تا جاییکه در قوانین اساسی این کشور ها تلویحا (بصورت متمم هایی) و یا صراحتا به جدایی آنها از همدیگر تاکید شده است. اما این تجربه در کشور های مسلمانی که قوانین مذهب اسلام را لازم الاجر می دانند، به استبداد منتهی شده است. معدود کشور های مسلمانی که از آنها بعنوان کشورهای مسلمان مدرن و یا با سیستم اسلامی مدرن نام برده می شود، در حقیقت مسلمان واقعی نبوده و هیچکدام قوانین اسلامی (چه از صدر اسلام و چه تغییر یافته) را جهت اداره امور مملکت بکار نمی گیرند. حتی در این کشورها اجازه دخالت به زندگی عمومی و خصوصی مردم به متولیان مذهب داده نمی شود. اسلام در این کشور ها بسیار کمرنگ بوده و تنها پوسته ای است برای مصلحت اندیشی . بطور کلی نظریه سکولاریسم با هر تعریفی که از آن بر آید قابل اجرا برای کشور های مسلمان واقعی نخواهد بود. باعث تعجب است که بسیاری از اندیشمندان ایرانی همچنان بر طبل جدایی دین از سیاست می کوبند و دین را مقدس تر از آن می دانند که به ننگ سیاست آلوده شود و عده ای دیگر آنرا مفید میدانند مشروط به آنکه از کالبد یک انسان به بیرون درز نکند. ا اصولا چگونه ممکن است که جلوی شریعت اسلام را از دخالت در امور عمومی و فردی شهروندان گرفت. موسس دین اسلام دولت تشکیل داد، قوانین بسیار مدون نمود ( تعداد زیادی از این قوانین جدید نبوده و از آیین های پیش از اسلام بر گرفته شده است)، و بر اساس این دستورات الهی، انسانهایی که در شعاع متصرفاتش بودند را به اصطلاح اداره می کرد. در یک کلام او حاکم بود و حکومت می کرد. جانشینان وی نیز چنان کردند و همانگونه که می بینید تا اوایل قرن بیست و یکم نیز در ایران و بسیاری از کشور های عربی نیز چنین می کنند. هرگونه تغییری در قوانین مذهب اسلام موجب به روز شدن و یا مدرن شدن آن نخواهد شد ، بلکه ایده ئولوژی جدیدی را بوجود می آورد که نامش دیگر اسلام نیست. اصرار بر نظریه عدم دخالت مذهب در دولت برای کشور های مسلمان آب غربال کردن است. اندیشمندان ایرانی، بصورت عقلی و عموم مردم ،به شکل قلبی در یافته اند که مشکل چیز دیگریست. طفره رفتن از اصل موضوع و عدم اتخاذ مواضع صریح در قبال آن، پرهیز از گفتن واقیت ها و نپرداختن به روشنگری، جامعه ای که هر روز فقیر و فقیر تر( اقتصادی و اخلاقی) میشود را، بیشتر به مذهب متمایل کرده و فاجعه را عمیق تر می کند. اگر می خواهید چه با مغزتان و چه با قلب تان مسلمان باشید باید یا تابع ولی فقیه بوده و یا مرید مفتی زمان خود باشید. به یاد داشته باشید که گوشه گیر ترین آخوند مسلمان چه رافضی ، چه وهابی و چه هیچکدام، شاگردانی تربیت می کند که اصول فکری و توانایی ذهنیشان بدست آوردن قدرت و احترام بر اساس اجرای دستورات مذهب اسلام و با داخل شدن به حریم خصوصی و عمومی مردم است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر